جدول جو
جدول جو

معنی په پگی - جستجوی لغت در جدول جو

په پگی
(پَ پَ / پِ)
حالت و چگونگی په په (پپه) ، پخمگی. چلمنی. گولی. رجوع به پپه و په په شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(پَ سِ)
پشت پای یا شاید بمعنی تیپا و اردنگ: در جمله نزدیک آمد که این هراس فکرت و ضجرت بر من مستولی گرداند وبه یک پس پای در موج ضلالت افکند. (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا
(پَ پَ / پِ)
په پگی. رجوع به په پگی شود
لغت نامه دهخدا
(سِ)
بندروغ آب که میان آب نهند تا از گذرگاه بجائی دیگر روند. (فرهنگ اسدی چ پاول هورن)
لغت نامه دهخدا
(پِ پَ)
لو ویو یا (په پن دلاندن). مباشر کاخ ’استرازی’، در زمان ’کلوتر دوم’، ’داگوبر اول’ و ’سی ژبر دوم’. وی پدر گری موالدو متوفی بسال 640 میلادی است، په پن در یستال، مباشر کاخ ’استرازی’پسر ’آن سژیزل’ و نوادۀ په پن دلاندن. چون در تستری، ’تیری سوم’، پادشاه ’نوستری’ را مغلوب کرد، آن کشور را مسخر ساخت (687 میلادی). وی بسال 714 میلادی وفات کرد واو پدر شارل مارتل است، په پن لو برف، متولد در 714 میلادی در ژوپیل (بلژیک) ، پسر ’شارل مارتل’، دوک ’نوستری’، ’بورگنی’و ’پرونس’. بسال 741 با برادر خود ’کارلمان’ شرکت داشت و کارلمان ’استرازی’ را اداره میکرد. وی بر ضد ’آکی تن ها’، ’آلامان ها’، ’باواری ها’ و ’ساکسن ها’ جنگید. وی با حمایت کلیسا، در 751 میلادی پادشاه فرانسه گردیدو ’شیلدریک سوم’ را برانداخت و ’لمباردی ها’ را مجبور کرد که اکزارک نشین ’راون’ و ’پانتاپل’ را بپاپ تسلیم کنند. وی با ’برث بزرگ پا’ ازدواج کرد و از او دوپسر یافت: شارلمانی، کارلمان. وی نخستین پادشاه سلسلۀ ’کارلن ژین’ میباشد. او بسال 768 میلادی وفات کرد
لغت نامه دهخدا
(پَ پَ / پِ)
پپه. پخمه. گول. چلمن. سلیم. پفیوز. آبدندان. ساده. ساده دل. چلمه. صاف و ساده. رجوع به پپه شود
لغت نامه دهخدا
(پَهْ پَهْ)
کلمه ای است از توابع که در هنگام تحسین با حیرت آمیخته گویند. (برهان). آفرین. زه. مخفف واه واه. (غیاث). مکرر په. به به:
روحانیان چو بینند ابکار فکر من
په په زنند بر وی و نام خدا برند.
کمال اسماعیل.
دیده را و مژه را دید دلم خشک و چه گفت
گفت په په نبود بخت بدین شادابی.
مسیح کاشی.
بوحدت فروناوری هیچگه سر
چو حلواخوری زود گویی که په په.
؟
، به به. (در زبان اطفال) ، شراب یا غذائی شیرین یا لذیذ.
- با په په چیزی را خوردن، با التذاذ تمام خوردن. خوردن چیزی را و تحسین کردن آنرا. سخت از آن ملتذ شدن
لغت نامه دهخدا
(پِ پِ)
فقه، آنکه حق خیار دارد در بیع و غیره
لغت نامه دهخدا
تصویری از په په
تصویر په په
کلمه ای است که در هنگام تحسین با حیرت آمیخته گویند، آفرین، به به
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پپگی
تصویر پپگی
حالت و کیفیت پپه پخمگی چلمنی گولی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سه پری
تصویر سه پری
((~. پَ))
تیری که سه پر مرغ داشته باشد، مجازاً، تیزرو
فرهنگ فارسی معین
زیر و رو، پشت و رو
فرهنگ گویش مازندرانی
قلقلکی، مبتلا به تنگی نفس
فرهنگ گویش مازندرانی
از انواع بازی
فرهنگ گویش مازندرانی
پا به پا، لنگه به لنگه پوشیدن کفش یا جوراب
فرهنگ گویش مازندرانی
آن سوی کوه، پشت کوه، آخرین برداشت
فرهنگ گویش مازندرانی
پشت گردن، پس گردن، پس کاکل، تیرهای چوبی سقف طبقه ی اول
فرهنگ گویش مازندرانی
ردپا
فرهنگ گویش مازندرانی
پاشنه ی پاقسمت عقب پا
فرهنگ گویش مازندرانی
قمیش سرنا که آواری اصلی سرنا از آن است، بخشی از ساقه ی جو.، گونه ای گنجشک دم دراز و کوچک که از انگلهای درختان تغذیه کند
فرهنگ گویش مازندرانی
دیر، دیرکاشت، زراعتی که دیرتر از موقع کاشت شود، مجازا
فرهنگ گویش مازندرانی
چپ چپ نگاه کردن، درهم پیچیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
در گوشی، نوعی سخن گفتن بین دو نفر که ار آن بوی توطئه و تپانی
فرهنگ گویش مازندرانی
درکنار هم، غلت، پهلو به پهلو
فرهنگ گویش مازندرانی
گره خوردن کار و به تعویق افتادن آن به هر دلیلی، امروز و
فرهنگ گویش مازندرانی
به جلو یا عقب افتادن کار
فرهنگ گویش مازندرانی
پس گردنی
فرهنگ گویش مازندرانی
گونه ای از بستن روسری که به جای گره زدن از زیرچانه، از پشت
فرهنگ گویش مازندرانی
گوساله ی یک ساله
فرهنگ گویش مازندرانی
پس گردنی
فرهنگ گویش مازندرانی
فردی که در رعایت بهداشت اغراق کند، وسواسی
فرهنگ گویش مازندرانی
از انواع بازی های بومیاین بازی با گردو انجام می شود و بازی
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی بام پوش گیاهی شبیه گاله
فرهنگ گویش مازندرانی
گونه ای بستن روسری که آن را به جای بستن در زیرچانه در پس سر.، پس گردنی
فرهنگ گویش مازندرانی